whisperingcloud.blogfa.com

notorious-nun.blogspot.com

راهبه ی بدنام: August 2010

http://notorious-nun.blogspot.com/2010_08_01_archive.html

نکته بسیار و واژه ها کوچک ، حرفهایی نگفتنی دارم. آفتاب را دوست دارم. به خاطر پیراهنت روی طناب رخت. اگر که می بارد بر چتر آبی تو. و چون تو نماز می خوانی. من خداپرست شده ام. سه‌شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۹. من چه بیهوده برای آش سرد تو، کاسه ی داغ بودم. Posted by من داستانم را جز تو برای کسی نگفته‌ام. 3 تو چه فکر می کنی؟ شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۹. مادرِ مادربزرگم می گفت: اگه جلوی کسی که می گوزه نرینی، میگه کون نداره! Posted by من داستانم را جز تو برای کسی نگفته‌ام. 3 تو چه فکر می کنی؟ 2 تو چه فکر می کنی؟ گذشته‌ه...

dona4.blogfa.com

همان كه بود...

http://dona4.blogfa.com/1391/06

كار من اول با ناچاری سر گرفت، بعد از آن با غرور دنباله يافت، چندگاهیست كه با عقل حلاجیاش میكنم و در اين منزل آخر هم خيال دارم با عشق تمامش كنم.". نفر چهارم سرهنگ فرهاد ( رئیس ژاندارمری وقت ) -نفر پنجم علی اکبر دهنه ای ( بابقلی بندار ) جنازه صبراو جنازه گل محمد بالای جنازه گل محمد سر بریده خان عمو ( علیخان ) جنازه بیگ محمد -جهند براهوئی (سردار جهن) سرهنگ میرفندرسکی ( سرهنگ بکتاش). توصيف، دقيقن مثل اين عكسه:. كليدر جلد 10. ص 2827-2828. استاد محمود دولت آبادی (به قول بهرام بيضایی) دولتت آباد!

notorious-nun.blogspot.com

راهبه ی بدنام: June 2010

http://notorious-nun.blogspot.com/2010_06_01_archive.html

نکته بسیار و واژه ها کوچک ، حرفهایی نگفتنی دارم. آفتاب را دوست دارم. به خاطر پیراهنت روی طناب رخت. اگر که می بارد بر چتر آبی تو. و چون تو نماز می خوانی. من خداپرست شده ام. سه‌شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۹. لعنت به این عینک های آفتابی که چشم های آدم رو هرز می کنند. Posted by من داستانم را جز تو برای کسی نگفته‌ام. 3 تو چه فکر می کنی؟ یکشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۹. بیا حرفش رو نزنیم. پی نوشت: اگه حرفش رو نزنیم،اگه فکرش رو نکنیم، اگه به روی خودمون نیاریم چیزی عوض میشه آیا؟ Posted by من داستانم را جز تو برای کسی نگفته‌ام. پی نوش...

rameh.blogsky.com

!شرم ٬ شبنم‌ ٬ افتاده گی٬ رمه

http://www.rameh.blogsky.com/1388/09

شرم شبنم افتاده گی رمه. از کوهستان فوجی بالا برو ولی آرام آرام! زن حدود ۳۰ ساله به نظر می رسد قد بلندی دارد و پارچه ی قرمز بزرگی را مثل شنل دور خودش پیچیده و روبه روی صحنه روی مبل پشت بلندی نشسته و پاهایش را جمع کرده و ناخن های دستش را سوهان می کشد. کنار مبل روی زمین پسر ریز نقشی پشت به مبل تکیه داده و زانوهایش را بغل کرده. ۱۷ ۱۸ ساله به نظر می رسد. زن : تو که مدام می گویی بنویس می مردی یک بار هم می گفتی از چه بنویسم؟ سرش را می خاراند.] اصلا یه چیز غیر واقعی بنویس . خوب می شود نه؟ زن : خواهش می کنم!

rameh.blogsky.com

!شرم ٬ شبنم‌ ٬ افتاده گی٬ رمه

http://www.rameh.blogsky.com/1388/08/10/post-2

شرم شبنم افتاده گی رمه. از کوهستان فوجی بالا برو ولی آرام آرام! پیرزن حدود ۷۰۸۰ ساله به نظر می رسد. گوشه ی خیابان در کورترین نقطه ی آن نشسته و بی اینکه چیزی بگوید دست فروشی می کند . به سمتش می روم و سرک می کشم:. پیرتر از چیزی است که حدس می زدم.موهای کم پشت اش رنگ حنا دارد دستانش پر است از لکه های قهوه ای و یک جای سوختگی روی مچ دست چپش. وسایلی که می فروشد را نگاه می کنم ناگهان چیز آشنایی نگاهم را می دزدد:. قسمتی از جسم من آنجاست! و با دست جسم تک افتاده را نشان می دهم. بعد نوشت : آنها که این پست را خوانده ...

rameh.blogsky.com

این منم که دستانم را برای تمام دنیا گشوده ام - !شرم ٬ شبنم‌ ٬ افتاده گی٬ رمه

http://www.rameh.blogsky.com/1388/12/21/post-8

شرم شبنم افتاده گی رمه. از کوهستان فوجی بالا برو ولی آرام آرام! این منم که دستانم را برای تمام دنیا گشوده ام. در آستانه ی در ایستاده ای و باد دامنت را تکان تکان می دهد . با نگرانی زیادی تمام طول کوچه را نگاه می کنی و پی چیزی می گردی که نمی دانی چیست. زنی که دست پسر ۴۵ ساله ای را چسبیده برایت دست تکان می دهد و تو چیزی به یاد نمی آوری اما به او لبخند می زنی. سرت را به در می چسبانی و چشمانت را می بندی. خوب می دانی حاضری هرکاری برای داشتنش بکنی داشتن کسی که از وجودش مطمئن نیستی. پس همین الان برایتان می نویسم:.

notorious-nun.blogspot.com

راهبه ی بدنام: April 2010

http://notorious-nun.blogspot.com/2010_04_01_archive.html

نکته بسیار و واژه ها کوچک ، حرفهایی نگفتنی دارم. آفتاب را دوست دارم. به خاطر پیراهنت روی طناب رخت. اگر که می بارد بر چتر آبی تو. و چون تو نماز می خوانی. من خداپرست شده ام. جمعه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۹. الان یک پست از mUg. خواندم. نوشته بود از خودتان و وجدانتان بپرسید تا حالا چند بار به روح یه دختر تجاوز کردید؟ پی نوشت: من تازه فهمیدم چرا هی دلم برای خودم می سوزد. چرا هی دلم برای خودم تنگ می شود. Posted by من داستانم را جز تو برای کسی نگفته‌ام. 2 تو چه فکر می کنی؟ پی نوشت: امان امان! 0 تو چه فکر می کنی؟ ژاک لا...

busalik.blogfa.com

حکایت و حال - لوئیس آرمسترانگ

http://www.busalik.blogfa.com/tag/لوئیس-آرمسترانگ

صدای مرا می شنوید؟ مرا در خود گرفته اند. صداي مرا مي شنويد. که به سوي شما مي آيد. کلمات مرا مي شناسيد. که انباشته از سکوت من هستند. ولي ديرگاه خواهد بود. آن روزي که به سراغ من مي آييد. من روي به سوي ديگر. صدايي را جست و جو خواهيد کرد. نوشته شده در شنبه سی و یکم خرداد 1393ساعت 11:2 بعد از ظهر توسط ح.ذ.خ. صفحه من در فيس بوک. صفحه ویژه من در کانون فرهنگی چوک. مصاحبه با کافه موسیقی به جهت کنسرت دانشگاه هنر. گزارش کنسرت دانشگاه هنر در روزنامه مردم سالاري. مقوله زيبايي شناسي موسيقي فيلم. هفته چهارم شهریور 1393.

rameh.blogsky.com

زیباترین مرد دنیا - !شرم ٬ شبنم‌ ٬ افتاده گی٬ رمه

http://www.rameh.blogsky.com/1388/08/29/post-3

شرم شبنم افتاده گی رمه. از کوهستان فوجی بالا برو ولی آرام آرام! حالا دیگر نمی دانست چه مدت است که جلوی آینه به دست های رنگی اش چشم دوخته. به بدن مردانه اش خوب نگاه می کند . اما کاملا مطمئن است که او (خودش) زن میانسالی است که روزها روی صندلی داخل ایوان بزرگش لم می دهد بادبزن طلایی رنگی را در دستش می گیرد پای راستش را روی پای چپش می اندازد و بادبزن را جلوی صورتش می گیرد که از پشت آنفقط چشمانش پیداست. نوشته شده توسط گل سانا. 06:56 ب.ظ جمعه 29 آبانماه سال 1388 نظرات (18). فکسونی ها انتخاب می کنند.

busalik.blogfa.com

حکایت و حال - حکایت و حال

http://www.busalik.blogfa.com/tag/حکایت-و-حال

روزی به بلندای ابدیت. بعضی روزها توی زندگی آدم ها هست که سایه ش برای همیشه روی زندگی اون آدم سنگینی می کنه . هر چقدر غافلگیری اون روز بیشتر باشه خ ن کای خاطره ش زیر زبون مزه مزه میشه ، برای همیشه . همه ی آدم ها بار سنگین خاطره هستند و خاطراتی که با عزیزترین دوستان رقم خورده باشه ، شیرین ترین لحظات زندگی اون آدمه . دیروز تا هنگام مرگم به یادم می مونه و یاد خاطره ش لحظه لحظه زندگیم رو سرشار می کنه . چند روز دیگه یک سال پیر تر می شوم . تصویر بالا : تابلوی شب پ ر ستاره اثر ونسان ونگوک. برچسبها: حکایت و حال.