atoosa-queen.blogfa.com
ati Queen
http://www.atoosa-queen.blogfa.com/1390/12
I dont know what should i say. در تجربه ی اولین هم خوابگی. نجابت خورشید را خوب فهمیدم. لب هایت چه هرمی دارد! دوشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 13:3 نويسنده. بزرگراه خود ارضای رو به کدامین هرزگی دارد. مغزم امروز خودارضایی کرد،دیگر باکره نیست. پنجشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 20:17 نويسنده. باید گفت از دختری که پرده اش را دوخت و آنکه در بی پولی سوخت. پنجشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 20:17 نويسنده. پنجشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 20:16 نويسنده. پنجشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 20:6 نويسنده. تو به من...
atoosa-queen.blogfa.com
ati Queen -
http://www.atoosa-queen.blogfa.com/post/69
I dont know what should i say. حرف مزخرف خریدار ندارد، پس تو که پوزه بند به دهان من میزنی،. از درستی اندیشه من، از نفوذ اندیشه من میترسی! یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 17:58 نويسنده. به تماشا سوگند,و به اغاز کلام, و به پرواز کبوتر از ذهن, واژه ای در قفس است. Neveshtehaye yek bi etemad. Enrique.kamran hooman,cristiano ronaldo. بهصاد - پسرك آوازه خوون -. ღღ هزار و یک شب.ღღ. نهاوند، دیرینه شهری باستانی. دور ب رگ ردون. کد جست و جوی گوگل.
atoosa-queen.blogfa.com
ati Queen
http://www.atoosa-queen.blogfa.com/1390/11
I dont know what should i say. Halam khoob nist.asabaniyam.hosele nadaram. Delam az hame gerefte. Hame ro daramo tanham. Khili sakhte ke kesi zabooneto nafahme. Va tamame karai ke barash anjam dadi jolo cheshesh nayad. Az hame sakht tar ine ke koli harf va boqz too galoot bashe vali chizi nagi. Hich hamdami behtar az khoda peyda nakardam va midoonam ke nemikonam. Chon tanhas harfamo khob mifahme. Ouno ham tanhash gozashtan ba oun hame khoobish. Cheqad maha bi cheshmo rooim. Faqat arezoom ye chize. ماری ا...
atoosa-queen.blogfa.com
ati Queen
http://www.atoosa-queen.blogfa.com/1391/02
I dont know what should i say. بیدار شدم.انگار اصلا خوابم نبرده بوده.هنوز کوفتگی عضلاتم هست.دهانم بوی الکل میدهد.نور افتاب اذیت میکند.سرم را می چرخانم.اب دهانم که روی بالشت ریخته شده کش میاید.زن هرزه ی سی هزار تومنی لخت روی صندلی با پستانهایی آویزان مقابلم نش سته.خیره به من سیگار میکشد.نمیدانم چه میخواهد. پرسیدم پولت را دادم؟ پس چی میخوای چرا نمیری؟ تو که دیشب نمیخواستی با من کاری کنی چرا سوارم کردی؟ جوابی ندارم و سرم را در بالش فرو میکنم. چند دقیقه بعد. صدای در آمد. او رفت. روز جدید شروع شده. من و شمایی...
atoosa-queen.blogfa.com
ati Queen -
http://www.atoosa-queen.blogfa.com/post/71
I dont know what should i say. تنها چیزی که از من دلجویی میکرد امید نیستی پس از مرگ بود.فکر زندگی دوباره مرا میترسانید و خسته میکرد! من هنوز به این دنیایی که در آن زندگی میکردم انس نگرفته بودم، دنیای دیگر به چه درد من میخورد؟ یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 18:2 نويسنده. به تماشا سوگند,و به اغاز کلام, و به پرواز کبوتر از ذهن, واژه ای در قفس است. Neveshtehaye yek bi etemad. Enrique.kamran hooman,cristiano ronaldo. بهصاد - پسرك آوازه خوون -. ღღ هزار و یک شب.ღღ. نهاوند، دیرینه شهری باستانی. دور ب رگ ردون.
atoosa-queen.blogfa.com
ati Queen -
http://www.atoosa-queen.blogfa.com/post/72
I dont know what should i say. از یک چیز مطمئنم و آن اینکه نباید اجازه دهی زندگی ات، تو را زندگی کند! یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 18:3 نويسنده. به تماشا سوگند,و به اغاز کلام, و به پرواز کبوتر از ذهن, واژه ای در قفس است. Neveshtehaye yek bi etemad. Enrique.kamran hooman,cristiano ronaldo. بهصاد - پسرك آوازه خوون -. ღღ هزار و یک شب.ღღ. نهاوند، دیرینه شهری باستانی. دور ب رگ ردون. کد جست و جوی گوگل.
atoosa-queen.blogfa.com
ati Queen
http://www.atoosa-queen.blogfa.com/1391/04
I dont know what should i say. برادرم می توانست پاسخ زیرکانه ای بدهد. اما از همه ی جمله های دهن پرکن خسته شده بود. این بود که زبانش را بی ادبانه در آورد و به صدای بلند گفت:. منی که این بالا هستم شاشم خیلی بلندتر از مال دیگران است! جمله ی چندان پرمعنایی نبود، اما دیگر جا یی برای بگو مگو نمی گذاشت. پدرم دهانه ی اسب را کشید. دستش را از لای شنل بیرون آورد و آسمان را نشان داد که ناگهان ابری سیاه آن را پوشانده بود، و فریاد زد:. مواظب باش پسرم، آن بالا کسی هست که می تواند روی همه ی ما بشاشد! دور ب رگ ردون.
atoosa-queen.blogfa.com
ati Queen -
http://www.atoosa-queen.blogfa.com/post/66
I dont know what should i say. این بهار به پاییز ختم میشود. این زمین با یک سوپور پاک نمیشود.ته قصه های مادر بزرگ "امیر ارسلان نامدار" نمیمیرد. روی دیوار یک کارواش عکس یک مرد که به آب و صرفه جویی احترام میگذارد. عکس روی دیوار ساختمان مجلس مردی با یقه باز و صورت بی صورتک که به سرنوشت مردم احترام میگذارد. کودک تولد میگیرد .من درد بی درمان و یک عارضه ی احساسی. یک نفر باید میمرد تا صف نانوایی خلوتتر شود.برو به سمت جنوب آنجا کسی انتظار برف ندارد.تو با خودت کلاه پشمی ببر و همه را غافلگیر کن. دور ب رگ ردون.