maryamghavidel.blogfa.com

shahram1366.blogfa.com

Hello friends - آدمیت مرد.....

http://www.shahram1366.blogfa.com/post-105.aspx

از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد! گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت وگشت قرن ها از مرگ آدم ها گذشت ای دریغ آدمیت بر نگشت قرن ما روزگار مرگ انسانیت است سینه دنیا زخوبی ها تهی ست صحبت ازآزادگی ، پاکی ، مروت ابلهی ست! نوشته شده در چهارشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۰ توسط شهرام (نوید).

shahram1366.blogfa.com

Hello friends - خسرو و شیرین در نظامی گنجوی((((دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار))))

http://shahram1366.blogfa.com/post-98.aspx

خسرو و شیرین در نظامی گنجوی( ( دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار) ). سخن گوینده پیر پارسی خوان چنین گفت از ملوک پارسی دان. که چون خسرو به ارمن کس فرستاد به پرسش کردن آن سرو آزاد. شب و روز انتظار یار میداشت امید وعده دیدار میداشت. به شام و صبح اندر خدمت شاه کمر میبست چون خورشید و چون ماه. چو تخت آرای شد طرف کلاهش ز شادی تاج سر میخواند شاهش. گرامی بود بر چشم جهاندار چنین تا چشم زخم افتاد در کار. که از پولاد کاری خصم خونریز درم را سکه زد بر نام پرویز. به هر شهری فرستاد آن درم را بشورانید از آن شاه عجم را.

yasersamavat.blogfa.com

درد دل

http://www.yasersamavat.blogfa.com/9005.aspx

زندگی چیه جز رابطه آدما با هم؟ به مهشيد احديراد شاگرد اول دوستي و محبت. برو ماشينو روشن كن، من باباتو ميارم. مرد سرش را پايين انداخت و از اتاق بيرون رفت. زن جوان به طرف پيرمرد كه كنار سفره هفتسين نشسته بود رفت و گفت:. پيرمرد برگشت. لبخندش محو شد. تنگ بلور را سرجايش گذاشت و رو به ماهي داخل آن گفت:. سال بعد اگه دوتاييمون زنده مونديم و از آسايشگاه برگشتم، برات تعريف ميكنم كه چطور يه هفته تو سنگر زير آتيش عراقيا مثل تو تنها بودم! نوشته شده توسط یاسر سماوات در شنبه یکم مرداد 1390.

yasersamavat.blogfa.com

درد دل - منتشر شده در ماهنامه ادبی ماندگار

http://www.yasersamavat.blogfa.com/post-97.aspx

زندگی چیه جز رابطه آدما با هم؟ منتشر شده در ماهنامه ادبی ماندگار. صدایی که در هوا محو می شد. نوشته شده توسط یاسر سماوات در دوشنبه نوزدهم فروردین 1392.

yasersamavat.blogfa.com

درد دل - به پدر عزیزم محمد سماوات

http://www.yasersamavat.blogfa.com/post-88.aspx

زندگی چیه جز رابطه آدما با هم؟ به پدر عزیزم محمد سماوات. پسر جوان در تاكسي را باز كرد و روي صندلي جلو نشست. رو كرد به راننده و گفت:. آقا قربونت تا ميدون كسيرو سوار نكن، كرايشو ميدم. مگه نشنيدي كه ميگن وقت طلاس! راننده پوزخندي زد و گفت:. يعني اگه من همه طلاهاي دنيا رو بدم ميتونم هم سن تو بشم؟ پسر جوابي ندادچند متر مانده به ميدان از تاكسي پياده شد، قبل از آنكه دستش را در جيبش بكند، پيرمرد پايش را روي پدال گاز گذاشت و چند لحظه بعد تاكسي در پيچ ميدان گم شد!

yasersamavat.blogfa.com

درد دل

http://www.yasersamavat.blogfa.com/8912.aspx

زندگی چیه جز رابطه آدما با هم؟ به عباس حاجي هاشمي عزيز كه هميشه مايه دلگرميم است. پسر جوان پيرمرد را به ديوار چسبانده بود و ناسزا ميگفت. پيرمرد تقلا ميكرد تا خودش را از دستان پسر رها كند. چند رهگذر كنار پيادهرو ايستاده بودند و تماشا ميكردند. مردي تنومند جلو رفت. آنها را جدا كرد، يقه پسر را گرفت و با عصبانيت فرياد زد: خجالت بكش سن پدرتو داره. پيرمرد كه چشمهايش پر از اشك بود با صدايي لرزان گفت: آقا ولش كنين پسرمه! نوشته شده توسط یاسر سماوات در یکشنبه هشتم اسفند 1389.

yasersamavat.blogfa.com

درد دل - به استاد عزیز و گرامی نرگس آبیار

http://www.yasersamavat.blogfa.com/post-87.aspx

زندگی چیه جز رابطه آدما با هم؟ به استاد عزیز و گرامی نرگس آبیار. پيرمرد با صدايي گرفته گفت:. پاشو ديگه. پنجشنبه آخرسال خيابونا شلوغ ميشه. زن سالخورده به سختي از پشت ميز بلند شد، با پشت دست اشكهايش را پاك كرد و گفت:. يادته بهش گفتي: اگه ميخواي بري برو! رضايتنامه رو امضا ميكنم اما چيزي رو به نامت نميكنم! پيرمرد جوابي نداد، آرام به طرف پنجره رفت، چيزي در سينهاش تير ميكشيد. نگاهي به كوچه انداخت، كوچهاي كه سالها پيش به نام پسرش شده بود! نوشته شده توسط یاسر سماوات در شنبه دهم مهر ۱۳۸۹.

yasersamavat.blogfa.com

درد دل - به سميه شاهد

http://www.yasersamavat.blogfa.com/post-91.aspx

زندگی چیه جز رابطه آدما با هم؟ مرد روی تختخواب نشست گوشی تلفن همراه را به دهانش نزدیک کرد و گفت:. طلبكارا امروز ريختن شركت. چندلحظه گوش كرد و گفت:. يه چند روزي همونجا بمون، من جلوشون وايميسم. دستی به موهایش کشید و ادامه داد:. تو مثل داداشمي، هيچوقت تنهات نميذارم، شده جات ميرم زندان. و بعد از کمی مکث خداحافظي كرد. زن بيدار شد، روی تخت نشست و پرسيد:. مرد پوزخندي زد و گفت:. نوشته شده توسط یاسر سماوات در سه شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۸۹.

me-and-you-are-alone.blogfa.com

کاش می فهمیدیم ...

http://www.me-and-you-are-alone.blogfa.com/8901.aspx

کاش می فهمیدیم . تو فهمیده بودی که دنیا دو روزه. که عاشق نباشی ، دلت بد می سوزه. تو بودی که ماه و به شب ، هدیه دادی. به هر چی ستاره است ، تو نور هدیه دادی. تو فهمیدی اما ، هنوز من تو خوابم. هنوز گنگ و خستم ، پیاده تو راه ام. تو راه درازی ، که پایان نداره. پر از برفه هرگز ، بهارون نداره. تو فهمیدی و من ، هنوزم تو خوابم. دلم خوش به این بود ، به تو تکیه دادم. نوشته شده در دوشنبه نهم فروردین ۱۳۸۹ 17 PM. من و تو می خندیم. به همه ثانیه ها. که غم زندگی بی پایان. رخنه در جان و تن ما میکرد. به خیالش که به غم.