khanoomkocholo.mihanblog.com

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone - فاصله

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/post/33

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. عشق های معمولی را از بین می برد،. و عشق های بزرگ را شدت می بخشد. مانند باد که شمع را خاموش و آتش را شعله ور می سازد. لینک های مرتبط :. دوشنبه 26 تیر 1391 : نویسنده : Saha Joon. مرا بخاطر بسپار :. ارسال نظر خصوصی :. همونطور که از اسم وبلاگم معلومه این اولین وبیه که خودم تنهایی ساختم! پس لطفا نظر یادتون نره! رویای با تو بودن را نمی توان نوشت. نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود. با تو بودن قصه شیرینی است، به وسعت تلخی تنهایی. و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی ها نداشتند!

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone - زخم عشق

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/post/35

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. بی تردید. عشق زخم هایی را نیز به ارمغان می آورد،. اما زخم های عشق، آشناست. زخم عشق است که درد بی درمان نفرت را درمان می کند. همان جای خالی نفرت است. لینک های مرتبط :. دوشنبه 26 تیر 1391 : نویسنده : Saha Joon. مرا بخاطر بسپار :. ارسال نظر خصوصی :. همونطور که از اسم وبلاگم معلومه این اولین وبیه که خودم تنهایی ساختم! پس لطفا نظر یادتون نره! رویای با تو بودن را نمی توان نوشت. نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود. با تو بودن قصه شیرینی است، به وسعت تلخی تنهایی. و می مانم تا ابد.

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone - عشق و مرگ

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/post/36

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. عشق مثل یه تیره که درست میخوره وسط قلب آدم، نه میتونی درش بیاری نه میتونی بذاری بمونه. اگه درش بیاری میمیری اگه بذاری بمونه بازم میمیری. پس آخرش جونتو میگیره. لینک های مرتبط :. دوشنبه 26 تیر 1391 : نویسنده : Saha Joon. مرا بخاطر بسپار :. ارسال نظر خصوصی :. همونطور که از اسم وبلاگم معلومه این اولین وبیه که خودم تنهایی ساختم! پس لطفا نظر یادتون نره! رویای با تو بودن را نمی توان نوشت. نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود. با تو بودن قصه شیرینی است، به وسعت تلخی تنهایی. تنهایی های من .

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/page/2

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. تا کجای قصه باید از دلتنگی نوشت،. تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت. تا به کی با ضربه های درد باید رام شد،. یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد. بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار،. خسته از این زندگی با غصه های بی شمار. لینک های مرتبط :. دوشنبه 26 تیر 1391 : نویسنده : Saha Joon. معلم از عشق چه میدانی؟ در عالم عشق، عاشق همیشه تنهاست. شیشه ی دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست! این دل ما با نگای سرد پر پر می شود. با تشکر از کیمیا جونم! لینک های مرتبط :. یه دل دارم پر از خون! گاه یک نگ...

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone - صبر كن سهراب

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/post/34

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. گفته بودی قایقی خواهم ساخت. دور خواهم شد از این خاک غریب. من هم از همهمه ی روی زمین دلگیرم! لینک های مرتبط :. دوشنبه 26 تیر 1391 : نویسنده : Saha Joon. مرا بخاطر بسپار :. ارسال نظر خصوصی :. همونطور که از اسم وبلاگم معلومه این اولین وبیه که خودم تنهایی ساختم! پس لطفا نظر یادتون نره! رویای با تو بودن را نمی توان نوشت. نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود. با تو بودن قصه شیرینی است، به وسعت تلخی تنهایی. و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی ها نداشتند! و می مانم تا ابد.

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone - ...

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/post/46

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. پسرها و دیدگاهشون از زندگی اجتماعی در سنین مختلف. سن 14 سالگی : تازه توی این سن، هر رو از بر تشخیص میدن . اول بدبختی. سن 15 سالگی : یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن . از قیافه خودشون بدشون می یاد. سن 16 سالگی : توی این سن اصولا راه نمیرن، تکنو می زنن . حرف هم نمی زنن ، داد می زنن . با راکت تنیس هم گیتار می زنن. سن 17 سالگی : یه کمی مثلا آدم میشن . فقط شعرهاشون و بلند بلند می خونن . یادش به خیر اون روزها که تکنو نبود راک ن رول می خوندن. بچه بازیها می بینن. سن 15 سالگ...

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone - تنهایی های من ...

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/post/40

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. تنهایی های من . لینک های مرتبط :. دوشنبه 13 شهریور 1391 : نویسنده : Saha Joon. دوشنبه 20 شهریور 1391 13:27. میشه بپرسم اونوقت چرا قهری؟ تاجایی ک یادم میاد دیروز قهر نبودی! جمعه 17 شهریور 1391 20:49. ایشالا که امروزتو به خوبی سپری کرده باشی. انسانهایی كه درزندگی شكست نخورده اندبزرگ نیستند،بزرگی متعلق به كسانیست كه باتمام شكستهایشان باز بر میخیزند وباجریان زندگی همسومیشوند. امیدوارم همیشه انسان بزرگی باشی. پنجشنبه 16 شهریور 1391 19:33. Saha Joonآخه من از کجا بفهمم کدومتونین؟

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone - جلسه خواستگاری

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/post/44

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. سر جلسه خواستگاری. بعد از نیم ساعت سکوت! مادر داماد: ببخشین، کبریت دارین؟ مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه. خانواده عروس: پس داماد سیگاریه؟ مادر داماد: سیگاری که نه. والا مشروب خورده، بعد از مشروب سیگار میچسبه. خانواده عروس: پس الکلی هم هست؟ مادر داماد: الکلی که نه. والا قمار بازی کرد، باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره. خانواده عروس: پس قمارم بازی میکنه؟ مادر داماد: آره. دوستاش توی زندان بهش یاد دادن. خانواده عروس: پس زندانم بوده؟ خانواده عروس: پس معتادم بوده؟

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone - سلیووووووووم!!!!!!!!!!!!!

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/post/39

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. میدونم خیلی وقته نآپیدم! به جون خودم نشد! می قولم اومدم بترکونم! لینک های مرتبط :. یکشنبه 12 شهریور 1391 : نویسنده : Saha Joon. دوشنبه 13 شهریور 1391 14:22. مرا بخاطر بسپار :. ارسال نظر خصوصی :. همونطور که از اسم وبلاگم معلومه این اولین وبیه که خودم تنهایی ساختم! پس لطفا نظر یادتون نره! رویای با تو بودن را نمی توان نوشت. نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود. با تو بودن قصه شیرینی است، به وسعت تلخی تنهایی. و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی ها نداشتند! و می مانم تا ابد.

saha-firststep-alone.mihanblog.com

First step alone - خاطره من از 29 شهریور امسال

http://saha-firststep-alone.mihanblog.com/post/47

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون. خاطره من از 29 شهریور امسال. دیروز پونزدهمین 29 شهریور زندگیم بود! صبح با سایه جون و مامانم و مامانش رفتیم یه جشنی که واسه روز دختر بود! البته یه روز دیرتر گرفته بودن! سایه جونم کادوی تفلدمو داد! اونجا نیایش جووووونو دیدیم! وقتی برگشتیم خونه غذای ناهارو حاضر کردم تا مامی اینا از سرکار بیان! عصری مامانم حالش زیاد خوف نبود به من گفت خونه رو تمیز کنم! منم با اینکه این کارو کردم هی غر میزدم که آخه چرا روز تفلدم عین کزت ازم کار میکشین؟ بعدش با مامی کلی سر غرای من خندیدیم! آخه هیچ ...