matrook.blogsky.com
دستهبندی از قصهها ... - کوچهپُشتی ...
http://www.matrook.blogsky.com/category/cat-2
میگفت مشروعیت از هرنوعاش ، امری ذهنی است ، نه قراردادی . چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389. جااااانام را دادهام به این پدرسوخته . از گلوی خودم بریدهام ریختهام توی حلقاش . وصله روی وصلهی لباس چندسال پوشیدهام زدهام که نو به نو برای پسرک رخت و لباس خریده باشم. توی سرمای سیاه زمستان ، سگلرز زدهام که بچهاکم کفش و کلاه درست و درمان داشته باشد. منتی نیست . مادرم . خودم زاییدم ، چشمام کور ، دندم نرم ، باید بیشتر از ایناش را برایش فراهم کنم . یکجوری پدر پدر میکند انگار که من محروماش کردهام از سایهی آن سرو سهی . بگویم...
hashoot.blogsky.com
Hashoot
http://www.hashoot.blogsky.com/1391/02
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391. Depression of A Film-Addict. I watch movies and series. And I watch'em a lot. Unstoppable, seriously unstoppable and what's that suppose to mean. I don't feel like a hero. And I don't feel gifted. Am I wanted to be seen? I watch movies and series. And that helps. It helps to put miseries. Aside and see others miseries. Their hectic moments become mine. And it feels better. I become the loser. I watch'em a lot and these moments of fantasy, I feel safe and my miseries. Cause...
hashoot.blogsky.com
Hashoot
http://www.hashoot.blogsky.com/1391/12
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391. I'm waiting for a taxi with two other guys. He turns a u-turn and comes to get us. He signals us to get into his car. the moment I get in I feel something is not right.I don't know if it's me or all the people are like this but when entering a new atmosphere I can feel it if something is different. I don't want to exaggerate but I really can. Read the rest of the entry. درد دل با دیوار. می نویسم مارمولک وار . بعد از بیست و سه. کتاب هایی که می خوانیم. فیلم هایی که می بینیم.
hashoot.blogsky.com
Hashoot
http://www.hashoot.blogsky.com/1391/05
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391. A broken chair is something that separated me from the one whom I loved the most. I'm sure she never believed that the chair beside me was broken or I wasn't afraid of breaking the law of no female-male seats near each other. She saw it as an excuse to send her away and it was in her eyes. But I swear despite the hectic situation and some hundreds that were watching us exchanging looks I didn't care if I could invite her and had her beside me for a couple of hours.
matrook.blogsky.com
روز ِ نو ، روزگار ِ نو ... - کوچهپُشتی ...
http://www.matrook.blogsky.com/1390/01/01/post-3
روز نو ، روزگار نو . دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390. به هر طرف بنه، بهار را صدا بزن. بهار را به سیر کوچه باغها صدا بزن. بخوان حدیث رویش دوباره را به گوش گل. به شوق سبز زیستن، جوانه را صدا بزن. زلال جویبار را به سوی دشتها بخوان. عبور پاک آب را به هر کجا صدا بزن. سکوت کوهسار را لبالب از ترانه کن. ز خواب، آبشار را کنون بیا صدا بزن. نسیم را به سفره ضیافت سحرگهان. به روشنای پر شکوه شهر ما صدا بزن. شکوفهها در انتظار رویشی دوبارهاند. بیا و روح عشق. شاعر : سهیل محمودی. نوروز ، شادمانه . خیلی . نوشته شده توسط سروی.
matrook.blogsky.com
کوچهپُشتی ...
http://www.matrook.blogsky.com/1390/04
آن مرد خواهد آمد . یکشنبه 26 تیرماه سال 1390. آب زنید راه را ، هین که نگار میرسد. مژده دهید باغ را ، بوی بهار میرسد. از : دیوان شمس. نوشته شده توسط سروی. در ساعت 06:34 ب.ظ. آن مرد خواهد آمد . میزند باران به شیشه . روز نو ، روزگار نو . میگفت مشروعیت از هرنوعاش ، امری ذهنی است ، نه قراردادی . لیست کامل عناوین یادداشتها. بعد از بیست و سه. یادداشت های دیوانگی یک برنامه نویس. تعداد بازدیدکنندگان : 14642. Powered by blogsky.com.
matrook.blogsky.com
دستهبندی از شادمانهها ... - کوچهپُشتی ...
http://www.matrook.blogsky.com/category/cat-3
روز نو ، روزگار نو . دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390. به هر طرف بنه، بهار را صدا بزن. بهار را به سیر کوچه باغها صدا بزن. بخوان حدیث رویش دوباره را به گوش گل. به شوق سبز زیستن، جوانه را صدا بزن. زلال جویبار را به سوی دشتها بخوان. عبور پاک آب را به هر کجا صدا بزن. سکوت کوهسار را لبالب از ترانه کن. ز خواب، آبشار را کنون بیا صدا بزن. نسیم را به سفره ضیافت سحرگهان. به روشنای پر شکوه شهر ما صدا بزن. شکوفهها در انتظار رویشی دوبارهاند. بیا و روح عشق. شاعر : سهیل محمودی. نوروز ، شادمانه . خیلی . نوشته شده توسط سروی.
matrook.blogsky.com
از قصهگو ... - کوچهپُشتی ...
http://www.matrook.blogsky.com/1390/01/24/post-4
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390. روز است که از گوشهی اتاقم ، کنار بخاری - همانجا که کاغذهای کاهیام را تلانبار کردهام - صدای پچپچ میآید . یعنی درستاش این است که دقیقن از لا به لای کاغذهای کاهی صدای پچپچ میآید . گاهی حتا صدای خندههای ریز از سر شیطنت و این آخری هم صدای گریهی غریبانهای چنگ میزد به دل آدم . مشکل دیگری که گریبان قصهگوها را میگیرد این است که نمیدانند با قصههای ناتمامشان چه کنند . یعنی اینجوری است که قصهی ناتمام ، عین بچهای است که سقطش کرده باشی عین جنین مردهای که نمیدانی چهکارش کنی عین فرزن...
hashoot.blogsky.com
Hashoot
http://www.hashoot.blogsky.com/page/2
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391. A broken chair is something that separated me from the one whom I loved the most. I'm sure she never believed that the chair beside me was broken or I wasn't afraid of breaking the law of no female-male seats near each other. She saw it as an excuse to send her away and it was in her eyes. But I swear despite the hectic situation and some hundreds that were watching us exchanging looks I didn't care if I could invite her and had her beside me for a couple of hours. Human bein...