fallodor.persianblog.ir

snowynight85.blogfa.com

شب برفی - ...؟!!

http://www.snowynight85.blogfa.com/post-32.aspx

دلتنگم ، دلتنگ از روزگار . نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 15:58 توسط شب برفی. برگی از شاخه فرو ریخت. عکاسباشی(عکس هایی از سرزمین من). کلید باغ بهشت کجاست؟

snowynight85.blogfa.com

شب برفی - صاحب فندوق ...

http://www.snowynight85.blogfa.com/post-31.aspx

آرزوي صدا ، اين بود كه يه روز صدفو ميديد . يعني چه شكلي ميتونه باشه؟ صدا رو كه نميشه با چشم ديد، مگه با گوش . اما صدف ديدنيه كاش صدا رو هم ميشد ببينن.صدا فكر ميكنه صدف قد بلند باشه، آخه همه ديدنش! يعني از صدا بهتره . يعني الان اون با فندوق دوست شده . آخه صاحب فندوق مگه اجازه ميده كه كسي جاي صدا رو بگيره . آخ ببخشيد قول داده بودم ديگه نگم نميدونم. يادم رفته بود ديگه نميگم نميدونم قول ميدم. يه صدا مي تونه فندوقو باز كنه يه صدف چطور؟ فقط ميدونم صدا خدا رو داره، مطمئنم. برگی از شاخه فرو ریخت.

snowynight85.blogfa.com

شب برفی

http://www.snowynight85.blogfa.com/8603.aspx

چهار نفر بودند که اسمشان اين ها بود :. کار مهمي در پيش داشتند و همه مطمئن بودند که. اين کار را به انجام مي رساند . مي توانست اين کار را بکند ، اما. اين کار را نکرد . عصباني شد ، چرا که اين کار ، کار. اين کار را نخواهد کرد. سرانجام داستان اين طوري تمام شد که. را سرزنش کرد که چرا. کاري را نکرد که. مي توانست انجام بدهد . نوشته شده در جمعه هجدهم خرداد ۱۳۸۶ساعت 22:22 توسط شب برفی. ماجرای دوستی نور و خاک. ولي اين خاك هم مي دونه كه در حد نور نيست ، مي دونه كه نور متعاليه نه خاك . برگی از شاخه فرو ریخت.

snowynight85.blogfa.com

شب برفی - چه کسی ...!؟

http://www.snowynight85.blogfa.com/post-28.aspx

چهار نفر بودند که اسمشان اين ها بود :. کار مهمي در پيش داشتند و همه مطمئن بودند که. اين کار را به انجام مي رساند . مي توانست اين کار را بکند ، اما. اين کار را نکرد . عصباني شد ، چرا که اين کار ، کار. اين کار را نخواهد کرد. سرانجام داستان اين طوري تمام شد که. را سرزنش کرد که چرا. کاري را نکرد که. مي توانست انجام بدهد . نوشته شده در جمعه هجدهم خرداد ۱۳۸۶ساعت 22:22 توسط شب برفی. برگی از شاخه فرو ریخت. عکاسباشی(عکس هایی از سرزمین من). کلید باغ بهشت کجاست؟

u97999.blogfa.com

میم مثه مهربونی - همان یک آجر لق

http://www.u97999.blogfa.com/post-293.aspx

مهرباني را در نگاه منتظر کودکي ديدم که آبنباتش را به دريا انداخت تا اب شيرين شود. همان یک آجر لق. متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که تو را فرو بریزند! تا تو را انکار کنند! تا از رویت رد شوند. نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۳/۰۳/۲۷ساعت ۱۱:۵۸ قبل از ظهر توسط سامان. این خاطره هاست که زنده می ماند. این نفسهای تو است که به من زندگی می بخشد . با خاطره های تو زنده هستم ، به عشق تو خاطره ها را می خوانم. نگذار که این خاطره ها بسوزد. اگر دستانت در دستانم نیست.

u97999.blogfa.com

میم مثه مهربونی - دیوار

http://www.u97999.blogfa.com/post-286.aspx

مهرباني را در نگاه منتظر کودکي ديدم که آبنباتش را به دريا انداخت تا اب شيرين شود. دیواریست میان من و تو. که تا آسمان کشیده اند برای جداییمان. تا من را از تو. و تو را از من. از حس خوبی که در لمس توست. از اوجی که صدای تو می دهد روحم را. از شناخت درست دلت. از دیدن این همه زیبایی که خدا به اهل زمین بخشید. صدای شکستن این دیوار های ترک خورده را می شنوم. من و تو روزی به هم خواهیم رسید. در دلهایمان شکوفه خواهد زد. آن روز نزدیک است. نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۹/۰۹ساعت ۱۵:۸ بعد از ظهر توسط سامان. من عاشق این تکرارم.

u97999.blogfa.com

میم مثه مهربونی - قرار آخرم با تو

http://www.u97999.blogfa.com/post-285.aspx

مهرباني را در نگاه منتظر کودکي ديدم که آبنباتش را به دريا انداخت تا اب شيرين شود. قرار آخرم با تو. با اين همه نزديكی. من ديگر مفهوم فاصله را نمی فهمم. آنقدر هستی كه در تك تك واژه هايم موجوديت می يابی مدام. و اگر چه هميشه قرار آخرم با توست. ولی گرمای لبهای خسته ی من بر گونه های سرد تو. نويد قرار های آينده است. سنگفرش های خيابانی را كه تو را از من می گيرند قسم داده ام. ردپاهای ما را نپوشاند. با غبار فراموشی ها. نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۲۰ساعت ۸:۵۷ قبل از ظهر توسط سامان. این خاطره هاست که زنده می ماند.

u97999.blogfa.com

میم مثه مهربونی - یادت هست

http://www.u97999.blogfa.com/post-287.aspx

مهرباني را در نگاه منتظر کودکي ديدم که آبنباتش را به دريا انداخت تا اب شيرين شود. یک قرار با من داشتی. همانی که جوانی ام را برایش گرو گذاشتم در کوچه هایی که پر بود از مامورهایی که تربیت شده. بودند تا هرگز عاشق نشوند. و آن هدیه ی بی نظیرت به گاه دیدنهای دزدکی. یک شاخه از مهر گیاه. و پیاله ای از شوکران دهانت در تاریکی قرار. من هنوز همانجایی که درختهای بی سر نشانی اش بود. مسموم حرفهای ناپخته ی تو ام. و یک فرشته همیشه نگهبان جنون من از آن شوکران دروغین توست. و نمی دانستم که تو. هند جگر خوار منی. اگر تنهاترين...

u97999.blogfa.com

میم مثه مهربونی - بغض غم

http://www.u97999.blogfa.com/post-288.aspx

مهرباني را در نگاه منتظر کودکي ديدم که آبنباتش را به دريا انداخت تا اب شيرين شود. مرا راه گلو ای بغض غم، وا می کنی یا نه؟ برایم چاره ای جز گریه پیدا می کنی یا نه؟ ببین سوز درونم از خطوط چهره ام پیداست. تو هم در چهره ام غم را تماشا می کنی یا نه؟ دلم در هر طپش صد بار آواز تو را خواند. نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه؟ فشردم بارها زنگ در میخانه چشمت. که آیا بین عشاقت مرا جا می کنی یا نه؟ تو در قلب منی هرجا که هستی هر کجا باشی. ندانم کنج این ویرانه مأوا می کنی یا نه؟ برای دیدن گل عزم صحرا می کنی یا نه؟