anna-90.blogfa.com

mikinyuu.blogfa.com

دفتر سفید

http://www.mikinyuu.blogfa.com/1391/06

سفیدی فقط رویاست روز به روز سیاه تر . امروز ، تمام روز یک آهنگ را فقط ، آرام و بی صدا زیر لب می خواندم ، آن روز که عاشقش شدم را درست یادم نیست ، ولی مدت زیادی نگذشته ، صدایی که در گوشم پیچید و مفهومی که خودم بودم ، من! یک صدا ، خلسه ، درد ، گرفتاری. و ساعت هایی که بی نیاز. بودم و آه . لذتی که خودم هم درک نمی کردم . بی نهایت نامفهوم . خسته. درست و درمان می دانم که به درد این کار نمی خورم ، به فکر راحتی ، شاید خودکشی هم می افتم و . ترس . هنوز می ترسم . هنوز امیدوارم! هیچ کس نمی فهمد و هیچ کس. از کلبه اش فا...

mikinyuu.blogfa.com

دفتر سفید - حبیب خدا !

http://www.mikinyuu.blogfa.com/post/27

سفیدی فقط رویاست روز به روز سیاه تر . امروز ، تمام روز یک آهنگ را فقط ، آرام و بی صدا زیر لب می خواندم ، آن روز که عاشقش شدم را درست یادم نیست ، ولی مدت زیادی نگذشته ، صدایی که در گوشم پیچید و مفهومی که خودم بودم ، من! یک صدا ، خلسه ، درد ، گرفتاری. و ساعت هایی که بی نیاز. بودم و آه . لذتی که خودم هم درک نمی کردم . بی نهایت نامفهوم . خسته. درست و درمان می دانم که به درد این کار نمی خورم ، به فکر راحتی ، شاید خودکشی هم می افتم و . ترس . هنوز می ترسم . هنوز امیدوارم! هیچ کس نمی فهمد و هیچ کس. از کلبه اش فا...

mikinyuu.blogfa.com

دفتر سفید - سلام بر گناه !

http://www.mikinyuu.blogfa.com/post/22

سفیدی فقط رویاست روز به روز سیاه تر . چه بی گناه است، گناه . لذت می برند و بعد . فقط خاطره ایست تلخ . چه بی پناه است ، گناه . که نزد او هم جایی ندارد! و چه تنهاست ، گناه . که همتایی ندارد . نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ خرداد۱۳۹۱ساعت 3:0 توسط میثم. اطراف کلبه اش بوی پوست اش را می دهد ، شبیه بوی گردو ، شاید هم کلبه اش بوی گردو می دهد ، نه این طور نیست! می دانم که بوی گردو روی پوست اش نشسته . وقتی دست هایش را بوسیدم ، لب هایم مزه گردو گرفت . خشک و گرم . شبیه گردو . من و خدای مهربونم. یگانه یگانه ی موسیقی.

mikinyuu.blogfa.com

دفتر سفید - شهدا ... ؟

http://www.mikinyuu.blogfa.com/post/21

سفیدی فقط رویاست روز به روز سیاه تر . صبح شما هم بخیر . بفرمایین اینم شهدا ! ممنونم . دستتون درد نکنه . بفرمایین! قابلی نداره ها . خدا بده برکت! نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ خرداد۱۳۹۱ساعت 2:48 توسط میثم. اطراف کلبه اش بوی پوست اش را می دهد ، شبیه بوی گردو ، شاید هم کلبه اش بوی گردو می دهد ، نه این طور نیست! می دانم که بوی گردو روی پوست اش نشسته . وقتی دست هایش را بوسیدم ، لب هایم مزه گردو گرفت . خشک و گرم . شبیه گردو . من و خدای مهربونم. یگانه یگانه ی موسیقی. تاق خواب یک پسر. خوابهایی که تعقیبم میکنند.

mikinyuu.blogfa.com

دفتر سفید

http://www.mikinyuu.blogfa.com/1391/02

سفیدی فقط رویاست روز به روز سیاه تر . دلم برای سبک بودن تنگ شده . این روز ها چقدر سنگین است ! نوشته شده در یکشنبه ۲۴ اردیبهشت۱۳۹۱ساعت 0:46 توسط میثم. یه چیزی میخواستم بنویسم . دیگه نمی خوام! بیچاره پرومتئوس . بی چاره من! نوشته شده در سه شنبه ۱۹ اردیبهشت۱۳۹۱ساعت 0:5 توسط میثم. خواستم و خواستم و خواستم و تو . به ناگه چکامه ای سرودی برایم که همچنان در مصرع هایش هر روز گم می شوم و گم می شوم و گم می شوم و دیگر نمی خواهم و تو . مدام تجدید مطلع می کنی و . وای بر من . وای بر من . وای بر من . من و خدای مهربونم.

mikinyuu.blogfa.com

دفتر سفید -

http://www.mikinyuu.blogfa.com/post/20

سفیدی فقط رویاست روز به روز سیاه تر . دلم برای سبک بودن تنگ شده . این روز ها چقدر سنگین است ! نوشته شده در یکشنبه ۲۴ اردیبهشت۱۳۹۱ساعت 0:46 توسط میثم. اطراف کلبه اش بوی پوست اش را می دهد ، شبیه بوی گردو ، شاید هم کلبه اش بوی گردو می دهد ، نه این طور نیست! می دانم که بوی گردو روی پوست اش نشسته . وقتی دست هایش را بوسیدم ، لب هایم مزه گردو گرفت . خشک و گرم . شبیه گردو . من و خدای مهربونم. یگانه یگانه ی موسیقی. تاق خواب یک پسر. خوابهایی که تعقیبم میکنند. فانوس شب های دلم.

coraljoo0n.blogfa.com

مرجان - داستان جالب.حتما بخونید

http://www.coraljoo0n.blogfa.com/post/12

داستان جالب.حتما بخونید. بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:. افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند. به نظرشما اگه قضیه بر عکس بود آقایان چکار میکردن؟ نوشته شده در ساعت 2:37 توسط مرجان. امیدوارم وبلاگم یکی از. پرستو رفتن...

coraljoo0n.blogfa.com

مرجان - از طرز فکرت خوشم اومد...!

http://www.coraljoo0n.blogfa.com/post/15

از طرز فکرت خوشم اومد! جانی کوچولو توی کلاس نشسته بود و داشت مسایل ریاضی را حل می کرد که معلم از او سوالی پرسید : اگه 5 تا پرنده روی یک شاخه ی درخت نشسته باشند و تو با تفنگت به یکی شون شلیک کنی چند تا پرنده می مونه؟ جانی : هیچی چون بقیه هم فرار می کنند! چهار تا پرنده می مونه ولی از طرز تفکرت خوشم اومد. جانی کوچولو : منم یه سوال دارم . سه تا زن توی یک مغازه دارند بستنی می خورند. اولی بستی را لیس می زنه دومی گاز می زنه و سومی می مکه کدومشون ازدواج کرده اند؟ معلم : اونی که بستنی را می مکه! جانی کوچولو : نه!

coraljoo0n.blogfa.com

مرجان

http://www.coraljoo0n.blogfa.com/1391/02/2

از طرز فکرت خوشم اومد! جانی کوچولو توی کلاس نشسته بود و داشت مسایل ریاضی را حل می کرد که معلم از او سوالی پرسید : اگه 5 تا پرنده روی یک شاخه ی درخت نشسته باشند و تو با تفنگت به یکی شون شلیک کنی چند تا پرنده می مونه؟ جانی : هیچی چون بقیه هم فرار می کنند! چهار تا پرنده می مونه ولی از طرز تفکرت خوشم اومد. جانی کوچولو : منم یه سوال دارم . سه تا زن توی یک مغازه دارند بستنی می خورند. اولی بستی را لیس می زنه دومی گاز می زنه و سومی می مکه کدومشون ازدواج کرده اند؟ معلم : اونی که بستنی را می مکه! جانی کوچولو : نه!

coraljoo0n.blogfa.com

مرجان - یک داستان عجیب...!

http://www.coraljoo0n.blogfa.com/post/14

یک داستان عجیب لطفا آن را تا انتها بخوانید اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد. چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد . راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید. مرد گفت : من به تما...