alikarimipashaki.blogfa.com

fnqk.blogfa.com

شاهپرک مهربانیها - نمیدونم

http://www.fnqk.blogfa.com/post-59.aspx

قصه آدما پس از هبوط. نمیدونم چه اتفاقی افتاد .جهان چگونه چرخید و آسمان بار مسئولیت را چگونه بر شانه های ناتوان زمین گذاشت. چرا سکوت مان ، فریاد هایمان و حتی خوبی های ما تمام شد . چگونه من و تو ایستادیم و مرگ تدریجی گل های وحشی روییده در دامنه سبز بودن را فقط نگاه کردیم. چرا در غبار غفلت دست های مان را رها کردیم تا در توهم بادبادکی باشیم که به دنبالش در دو سوی مخالف دویدیم. زمین بستر خمیازهای بلند تکرار شد و تعفن دنیا در تمام کوچه پس کوچه های عشق جاری شد. به راستی ما را ، دلمان را چه شد .

fnqk.blogfa.com

شاهپرک مهربانیها - باور

http://www.fnqk.blogfa.com/post-52.aspx

قصه آدما پس از هبوط. وقتی یکی رو باور میکنی. همه دنیا هم ازش بد بگن، اوون جزء باورهاته. همه کارهاش هم بد باشه. باز هم اوون جزء باورهاته! وقتی کسی که سالها زیر یه سقف باهاش زندگی کرده. سعی میکنه با نیت خوب یا بد اوون رو بهت بشناسونه. باز هم صبوری میکنی و میگی. باورش دارم، واسه من همین کافیه! نوشته شده در یکشنبه دوم آبان ۱۳۸۹ساعت 13:5 توسط داداشی و آبجی. از وقتی تکیه کردم یه بازی شد. یه بازی مسخره که همیشه باید چشم بذاری و تا 100 بشمری تا نوبتی بازی کنی و بازی بدی! ๑ ๑عکس و کلیپ و حوادث واقعی و تکاندهنده๑ ๑.

paretanhai.blogfa.com

دل نوشته

http://www.paretanhai.blogfa.com/8809.aspx

بلد نیستم بخوانمت گویا. پس حقم همین است که بی تو باشم. چه می خواهی از من؟ به هر سازت رقصیدهام گاه و بیگاه. کمی با من باش. روزی بی تو در این تنهایی ها خواهم مرد. بی تویی را تاب نمی آورم ، خوب می دانی. مرا در آغوش بگیر و آرامم کن. ببین دستانم چه سردند. بغضم را حس کن. چشمان نمناکم را ببین. بی رحمی را از کی آموختهای؟ تنهایم مگذار خدا را. نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۸۸ساعت 14:9 توسط بیان. دفترت را که دیدم. هوای دلم تازه شد. و شتابان به پابوس خیال. گفتی در خاموشی هزار. و من روزی خاموش می شوم. هنوز هم ...

fnqk.blogfa.com

شاهپرک مهربانیها

http://www.fnqk.blogfa.com/9405.aspx

قصه آدما پس از هبوط. باور نداشتم هرچیزی پایانی دارد. نوشته شده در سه شنبه ششم مرداد ۱۳۹۴ساعت 10:14 توسط داداشی و آبجی. نمیدونم چه اتفاقی افتاد .جهان چگونه چرخید و آسمان بار مسئولیت را چگونه بر شانه های ناتوان زمین گذاشت. چرا سکوت مان ، فریاد هایمان و حتی خوبی های ما تمام شد . چگونه من و تو ایستادیم و مرگ تدریجی گل های وحشی روییده در دامنه سبز بودن را فقط نگاه کردیم. چرا در غبار غفلت دست های مان را رها کردیم تا در توهم بادبادکی باشیم که به دنبالش در دو سوی مخالف دویدیم. به راستی ما را ، دلمان را چه شد .

fnqk.blogfa.com

شاهپرک مهربانیها -

http://www.fnqk.blogfa.com/post-55.aspx

قصه آدما پس از هبوط. من نگويم ، كه بدرد دل من گوش كنيد. بهتر آنست كه اين قصه فراموش كنيد. عاشقانرا بگذاريد بنالند همه. مصلحت نيست ، كه اين زمزمه خاموش كنيد. خون دل بود نصيبم ، بسر تربت من. لاله افشان بطرب آمده مي نوش كنيد. بعد من سوگ مگيريد ، نيرزد به خدا. بهر هر زرد رخي ، خويش سيه پوش كنيد. غير غم دارو ندارم بجهان چيست مگر؟ رشك كمتر بمن ، هستي بر دوش كنيد. خط بطلان بسر نامه هستي بكشيد. پاره اين لوح سبك پايه مخدوش كنيد. سخن سوختگان طرح جنون مي ريزد. عاقلان ، گفته عشاق فراموش كنيد.

fnqk.blogfa.com

شاهپرک مهربانیها - برای عزیزم

http://www.fnqk.blogfa.com/post-53.aspx

قصه آدما پس از هبوط. زندگی همین لحظه است. نه دیروزه ، نه فردا! میخوام لحظه لحظه اش رو بنوشم. نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم آبان ۱۳۸۹ساعت 12:47 توسط داداشی و آبجی. از وقتی تکیه کردم یه بازی شد. یه بازی مسخره که همیشه باید چشم بذاری و تا 100 بشمری تا نوبتی بازی کنی و بازی بدی! افسوس که زندگی یه بازی آشناست ولی کاش یاد می گرفتیم که نفس های گرم خدا در قامت محبت و عشق بازی نیست. کاش به دلهامان تکیه می کردیم تا دیوارهای سنگی وجود ما. ๑ ๑عکس و کلیپ و حوادث واقعی و تکاندهنده๑ ๑.

fnqk.blogfa.com

شاهپرک مهربانیها

http://www.fnqk.blogfa.com/8904.aspx

قصه آدما پس از هبوط. ساحل افتاده گفت: گرچه بسی زیستم. هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم؟ موج زخود رسته ای، تیز خرامید و گفت:. نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۸۹ساعت 21:11 توسط داداشی و آبجی. از وقتی تکیه کردم یه بازی شد. یه بازی مسخره که همیشه باید چشم بذاری و تا 100 بشمری تا نوبتی بازی کنی و بازی بدی! افسوس که زندگی یه بازی آشناست ولی کاش یاد می گرفتیم که نفس های گرم خدا در قامت محبت و عشق بازی نیست. کاش به دلهامان تکیه می کردیم تا دیوارهای سنگی وجود ما. ๑ ๑عکس و کلیپ و حوادث واقعی و تکاندهنده๑ ๑.

fnqk.blogfa.com

شاهپرک مهربانیها

http://www.fnqk.blogfa.com/9011.aspx

قصه آدما پس از هبوط. طبیبا بس کن این درمان من بیمار میمیرم. مرا دیگر به حال خویشتن بگذار، میمیرم. تو دل بردی ولی دلدار خود هرگز ندیدی. طبیب دلربایی در جهان دل باید یافت. نوشته شده در جمعه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۰ساعت 1:2 توسط داداشی و آبجی. کهن افسانه بازاری ندارد-دلم از درد تنهائی گرفته :(. دلی دارم که دلداری ندارد. متاع من خریداری ندارد. کسی آگه ز سوز سینه ام نیست. مریض من پرستاری ندارد. نه دلداری، نه دلجوئی، نه دلسوز. بکار من کسی کاری ندارد. ز یاد دوستان رفته است نامم. کهن افسانه بازاری ندارد. کاش به دله...

fnqk.blogfa.com

شاهپرک مهربانیها

http://www.fnqk.blogfa.com/8906.aspx

قصه آدما پس از هبوط. منو نذاری لبه طاقچه عادت. که گرد و خاک بگیرم. نمی تونم زیر اینهمه غبار. تا روز عید- تا روز خونه تکونی! میگن پریدن خیلی بهتر از زیر گرد و غبار بودن و. تو طاقچه عادت فراموش شدنه. اما من با تو بودن رو از هر آسمونی شدنی. وای خدایا. چه کنم؟ تو که الان صدای منو میشنوی. که ازم قول گرفت. گفت هر اتفاقی که بیفته نباید ترکم کنی! صادقانه یا علی گفتم. وای خدا. چقدر حرف دارم! میخوام یه دل سیر باهات.باهاش حرف بزنم. نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 16:17 توسط داداشی و آبجی.

fnqk.blogfa.com

شاهپرک مهربانیها - پایان

http://www.fnqk.blogfa.com/post-60.aspx

قصه آدما پس از هبوط. باور نداشتم هرچیزی پایانی دارد. نوشته شده در سه شنبه ششم مرداد ۱۳۹۴ساعت 10:14 توسط داداشی و آبجی. از وقتی تکیه کردم یه بازی شد. یه بازی مسخره که همیشه باید چشم بذاری و تا 100 بشمری تا نوبتی بازی کنی و بازی بدی! افسوس که زندگی یه بازی آشناست ولی کاش یاد می گرفتیم که نفس های گرم خدا در قامت محبت و عشق بازی نیست. کاش به دلهامان تکیه می کردیم تا دیوارهای سنگی وجود ما. ๑ ๑عکس و کلیپ و حوادث واقعی و تکاندهنده๑ ๑.