ali-babaii.blogfa.com

sasa88.blogfa.com

زندگی مشترک ما

http://sasa88.blogfa.com/9207.aspx

خاطرات روزمرگیهای من وهمسی. هیوایییییییییییییی من باورم نمیشه از خرداد ماه ژست نذاشتم واقعا که. خوب حالا که اومدم ازپسرم می نویسم عسلی مامان تابستونه ژر ماجرایی داشت اول اینکه پایان ۲۷ماهگی یعنی ۱۱تیر برای گفتن جیش وترک پو شک همکاری کرد خلاصه ماجرایی داشتیم همچنان هم درگیریم ولی من راضی ام وهنوز هم همه تلاشمو می کنم که قضیه کامل وجامع برا پسری جا بیفته. دیگه اینکه دندونای گل پسمونم ۲۰تایی شد وهورا شد وتکمیللللللللل البته خیلی سخت دراومد ولی تموم شد. کله تابستونم پارک وبیرون ودوچرخه سواری مشغول بود.

sasa88.blogfa.com

زندگی مشترک ما - روز مادر

http://sasa88.blogfa.com/post-81.aspx

خاطرات روزمرگیهای من وهمسی. امسال روز مادر برام بهترین روز دنیا بود تو دلم پراز شادی شد وقتی سام گلم به مامانش کادو داد قربونت برم عسلم. با بابایی نشسته بودیم داشتیم صحبت می کردیم سام کنار من دستشو از مبل گرفته بود وایستاده بود یهو دستشو ول کرد ورفت پیشه بابایی بلههههههههههه سام مامان راه افتاد من وبابایی داد می زدیم ومی خندیدیم باورمون نمیشد زود دوربین اوردیم واز ش فیلم گرفتیم وای که چه لحظه ای بود عسل طلا ریز ریز راه می رفت خدایا شکرت هزاران بار شکرت خدای خوب ومهربون. ۴تا دندون بالا و۳تا پایین داره.

sasa88.blogfa.com

زندگی مشترک ما - اومدیم

http://sasa88.blogfa.com/post-90.aspx

خاطرات روزمرگیهای من وهمسی. هیوایییییییییییییی من باورم نمیشه از خرداد ماه ژست نذاشتم واقعا که. خوب حالا که اومدم ازپسرم می نویسم عسلی مامان تابستونه ژر ماجرایی داشت اول اینکه پایان ۲۷ماهگی یعنی ۱۱تیر برای گفتن جیش وترک پو شک همکاری کرد خلاصه ماجرایی داشتیم همچنان هم درگیریم ولی من راضی ام وهنوز هم همه تلاشمو می کنم که قضیه کامل وجامع برا پسری جا بیفته. دیگه اینکه دندونای گل پسمونم ۲۰تایی شد وهورا شد وتکمیللللللللل البته خیلی سخت دراومد ولی تموم شد. کله تابستونم پارک وبیرون ودوچرخه سواری مشغول بود.

sasa88.blogfa.com

زندگی مشترک ما - سام بد قلق

http://sasa88.blogfa.com/post-83.aspx

خاطرات روزمرگیهای من وهمسی. پسری مامان خیلی بدقلق شده مامانش داره کم مییاره اخه عزیزه مادر مریض شده هفته پیش سامی اسهال واستفراغ شده سه روز تمام مریض بود طوری که مامان همه چیزو جمع کرد ورفت خونه مادرجون اونجام کلی به بنده خدا زحمت دادیم اونقدر شبها وروزای سختی بود که مامان خودشم مریض شد وراهی بیمارستان شد. هنوزم پسری حالش جا نیومده کلی بد غذا شده وبدقلق همش غر می زنه وجیغ می زنه وگریه می کنه. مامانی میگه داره دندون در مییاره ولی از دندونم خبری نیست انشاا. که گله مامان هر چه زودتر روبراه بشه.

sasa88.blogfa.com

زندگی مشترک ما - 22ماهگی

http://sasa88.blogfa.com/post-87.aspx

خاطرات روزمرگیهای من وهمسی. اخ که این مامان چقدر گرفتاره چند ماهه پست نذاشته وای وای. براتون بگم از پسره عسل مامان که بعد از واکسن ۱۸ماهگی کلی بد غذا وبد قلق شده بود تا اینکه یه کم خوب شد دندون ۱۵و۱۶یواش یواش سر زدن وهر کدوم یک ماه طول کشید تا در بیاد وپسره مامان کلی اذیت شد شب نخوابی وبد قلقی وگاز وموکشیدن. یکماه پیش هم که بابا مریض شد بعد مامان با وجود کلی تلاشه ما مان ودو تا ماسک رو هم زدن سام هم گرفت وای که چی بگم ۱هفته فقط گریه غذا تعطیل فقط می می ۱۵روز طول کشید تا روبراه شد.

sasa88.blogfa.com

زندگی مشترک ما - دندون کرسی

http://sasa88.blogfa.com/post-84.aspx

خاطرات روزمرگیهای من وهمسی. بالاخره کابوس اینکه دندونه کرسی سخته وای چه جوری در مییاد تموم شد ولثه سامه گله مامان چند روز ژیش شکافت واولین دندونه کرسی بالا سمت راست یه کوچولو زده بیرون. واقعا سخت بود خدا کنه به راحتی از این به بعدش در بیاد. این روزای سام همش شیطونی وغر غر وبهونه گیریه همش دنباله مامان غر می زنه ونق می زنه. نوشته شده در یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۱ساعت 14:19 توسط سارا. من سارا هستم 28 سالمه اینجا می خوام از زندگی پر پیچ وخمم بنویسم.

sasa88.blogfa.com

زندگی مشترک ما

http://sasa88.blogfa.com/9203.aspx

خاطرات روزمرگیهای من وهمسی. ای وای که من عجب مامانه تنبلیم ببخشید پسرم. از اول امسال خیلی گرفتاری داشتیم ومامان بی حوصله. عید که یه چند روز رفتیم شمال وگل پسر خیلی بد قلقی کرد وخیلی اذیت وبد خوابی. بعدشم که باباو مامان وسام کوچولو مریض شدن ویه مریضی خیلی سخت که سام پوست از کله مامان کند ودر حین بیماری دندونه ۱۷هم هم در اورد البته یه ذرشو نمی دونم عزیزکم چرا اونقدر سخت دندون در مییاره. با بیرون رفتنم که کلی مشکل داشتیم هر جا می رفتیم سام شبا تا صبح گریه می کرد ونمی خوابید.

sasa88.blogfa.com

زندگی مشترک ما - این روزا

http://sasa88.blogfa.com/post-82.aspx

خاطرات روزمرگیهای من وهمسی. سام مامان راه افتاده برا خودش از اینور خونه به اونور خونه سیر می کنه دیگه مطلقا نمیشینه همش در حاله راه رفتنه البته اقا سر به هوام هست وهمش می خوره زمین ودله مامان براش کباب میشه. یه دونه دندونه دیگه پایین دراورد و۸تا دندون شد. سام از وقتی راه افتاده غذاشو خیلی خوب می خوره مثله پسرای گل میشینه وغذاشو تا ته می خوره. مامان هم کلاس زبان اسمشو نوشته سام ومیبره می زاره خون مامان بزرگی و میره کلاس. بیشتر تعطیلات ومیریم باغ مادربزرگ بابا جون وسام اونجا خیلی شیطونی می کنه.

sasa88.blogfa.com

زندگی مشترک ما - 18ماهگی

http://sasa88.blogfa.com/post-86.aspx

خاطرات روزمرگیهای من وهمسی. بلهههههههههه گل عسلی مامان ۱۸ماهه شد ۱۱مهر بود که پسره گلمون ۱۸ماهش ژر شد وکابوس واکسن ۱۸ماهگی به حقیقت پیوست روزه ۱۵مهر براش واکسن زدیم سخت بود پسرم اذیت شد شب اول به قدری گریه کرد وتب داشت که دیونه شدم دو روز بعدش ماعتصاب غذا وغر غر درد داشت وتب. روز چهارم تقریبا خوب شد. کع متاسفانه خیلی خوب نبود ومرکز بهداشت گفتن باید سام بهتر غذا بخوره که اقا یه روز غذا می خوره یه روز نمی خوره کلا خوب غذا نمی خوره. کامیون واتوبوس:دی دی بی.