haftmezrab.blogfa.com
هفت مضراب - دولت یار !
http://www.haftmezrab.blogfa.com/post-87.aspx
با اجازه از خواجه شیراز ). ديدي ايدل كه دگر، دولت پرکار چه كرد. آنهمه نقد بكرديم و دگر بار چه كرد. خوشه ها وعده بداد بر سر خرمن ما را. نيست معلوم كه با خرمن و انبار چه كرد. آنهمه خوشه و آن پوشه در آن گوشه نهاد. در شگفتم كه در آن مركز آمار چه كرد. نرخ ها سر به فلك مي كشد و نيست خبر. مير ما در پس آن پرده ي اسرار چه كرد. جان به لب آمد از اين فقر چو دامن بگشود. غم اين بار گران با دل خونبار چه كرد. خبرت هست كه آن بيوه زن لته فروش. كه چسان خود بفروخت و سر بازار چه كرد! بر سر هر گذري پير و جوان منتظرند. نان و م...
haftmezrab.blogfa.com
هفت مضراب - جاهل زدگان
http://www.haftmezrab.blogfa.com/post-82.aspx
با اجازه از حافظ بزرگ ). الا يا ايها الساقي ، ادركاسا و ناولها. بيا كاين دين آسانم ، كشانيدند به مشكل ها. به نام دين و مذهب هر زمان رسمي جديد آيد. چه بدعت ها كه شد بنيان ، بدست جمله جاهل ها. به هر سو مي نهم گامي ،سر و كارم به نادان است. كجا رفتند و ناپيدا شدند آن جمع عاقل ها. بسي پست كلان بگرفته اند با آشنايي ها. مرتب پشت ميزها جا گرفتند همچو پازل ها. فغان زين پرده ي پندار وحشت زا چو مي بينم. سخنور گشته است نادان و خاموش گشته فاضل ها. به خون رنگین کند سجاده ات آن زاهد کج فهم (۱). مومنین مقدس مآب متعصب اح...
haftmezrab.blogfa.com
هفت مضراب
http://www.haftmezrab.blogfa.com/8902.aspx
اندر حکایت شیخ عزت الله. نقل است كه در عهد او صدا و سيما را چنان رونق بدادي كه خلق را شيفته ي هنرنمايي خود بنمودي و جذابيت برنامه هايش چنان بودي كه مردمان كار خويش رها نمودندي به شور و خود را به منزل رسانيدندي از راه دور، تا سراپا شوق در پاي تلويزيون او نشينند و هفتاد هنرش ببينند. مريدي پرسيد : يا شيخ ،چگونه است كه تو از هنر خوانندگان شايسته و نوازندگان برجسته در تلويزيون خود استفاده همي كني و حال آنكه تصويرشان را بر بينندگان پوشيده بداري؟ و آیا دست بر ساز بردن شایسته تر است یا قرص اکستاز خوردن؟ رندي پرس...
haftmezrab.blogfa.com
هفت مضراب - خیام نامه (Just for fun)
http://www.haftmezrab.blogfa.com/post-85.aspx
خیام نامه (Just for fun). از آنهمه جیغ و بوق و فریاد و خروش از جردن و فردوسی و راه آهن و شوش. دیوانه شدم مغز سرم سوت کشید بیچاره شدم پاره بشد پرده ی گوش. خواستم ز طبیب علاج کند پرده ي گوش چون پول ويزيت بگفت، رفتم از هوش. گفتم به ظريفي چه كنم چاره ي پول؟ گفتا بگذار "كليه" ات را به فروش! چون نسخه ي من گرفت آن دارو فروش با آمپول و قرص بداد يك شامپو، روش. گفتم كه مرا شامپو نگفتست دكتر! گفتا كه بگير ، نياز شود موقع دوش. در اتاق عمل :. از بابت "زيرميزي" زدم صدبار جوش آهسته بگفتم به طبيب اندر گوش. در صبح قيامت :.
neeku.wordpress.com
اوت | 2011 | N/A
https://neeku.wordpress.com/2011/08
Archive for اوت, 2011. امروز داشتم با برادر زادم بازی می کردم. داشتیم با مکعب ها ساختمون یا به قول خودش برج خلیفه درست می کردیم. یادم اومد بچگی خودم، یه بار خواهرم بهم گفت بشین این کارت ها رو بچین (حالا نمی دونم اسمش می شه ساختمون یا هرچی! بعد عکستو بگیرم باهاش. یه روز تو اتاقم این کارو کردم. با همون کارت هایی که چندین سری بودن، پرچم کشورها، کشتی ها، هواپیما، فوتبال، ماشین، و … و کلی واسه اطلاعات عمومی بچه ها خوب بودن. اوت 26, 2011 at 12:45 ق.ظ. Nature Mountains in Azarbayjan. Rude and annoying kids.
neeku.wordpress.com
نوامبر | 2009 | N/A
https://neeku.wordpress.com/2009/11
Archive for نوامبر, 2009. دری وری…ادامه…! امروز صبح قرار بود برم دیدن یکی از دوستام که تازگی صاحب یه پسر شده! از تاکسی که پیاده شدم یه کم باید پیاده می رفتم تو پیاده رو هم تیرآهن و این جور چیزا بود که مجبور شدم از کنار خیابون برم و از چند نفری سبقت بگیرم! یه پلیسی از روبرو داشت رد می شد از کنارم انقدر بد بهم زل زده بود که متوجهش شدم از این عقده ای ها بود با جلیقه سبز لجنی و یه قیافه درب و داغون که نفرت و عقده و بدبختی از سر و روش می بارید. فکر کردم شاید به خاطر روسری قرمزم هست که سرم هست! من: مردد تو این...
neeku.wordpress.com
فوریه | 2010 | N/A
https://neeku.wordpress.com/2010/02
Archive for فوریه, 2010. موضوع مورد بحث: افراد مشهور، خوبي ها و بدي ها. I think if you have a lot of money, you can be famous. Can give some more details? Well, for example, if you’re son of a b*i*t*c*h person…. يه سكوت چند لحظه اي و تلاش واسه اين كه ببينه چه عكس العملي بايد نشون بده و چه جوري خودشو خونسرد نشون بده و اشتباه رو درست كنه…. معلم با خودش: .0(همم… نه! خوشم اومد اينا با اين كه سطح زبانشون خيلي بالا نيست، ولي يه سري چيزارو خوب بلدن! كلاس (جميع شاگردا معلم):. همچنان در حال خنده. Person, ….
neeku.wordpress.com
مه | 2009 | N/A
https://neeku.wordpress.com/2009/05
Archive for مه, 2009. What Am I Doing? Well, it’s been a long time since the last login into WordPress admin page, but I remember it so clearly that last time I logged on, I was happy that I have no login issues due to stupid censorship or DNS or whatever problems. 8211; Finally I received my iPhone; the phone I was dreaming for, for several months, it’s right here on my desk; such a perfect thing, but I don’t know when I’ll be able to use it as a PHONE! مه 12, 2009 at 1:31 ق.ظ. Rude and annoying kids.
neeku.wordpress.com
N/A | I'm not good at choosing good titles at all… Here's just somewhere I write about anything. | صفحهٔ 2
https://neeku.wordpress.com/page/2
يه مدتيه به خاطر يه علتايي، دست و دلم نمياد چيزي بنويسم اما برنامه امروز به قدري متفاوت بود كه گفتم قبل از خوابيدن حتما بايد يه چيزي بنويسم. برنامه امروز غارنوردي بود غار هامپوييل يا غار كبوتر، كه اسم دومش خيلي بامسمي هم هست چون اطراف دهانه غار پر بود از كبوتر. اکتبر 17, 2009 at 12:11 ق.ظ. داشتم تصمیم های جدی تری می گرفتم که یه سری کار انجام بدم تا هم مفید باشن و هم فکرم از این چیزا دورتر بشه که باز یه چیزی همه این افکار رو در عرض یه ثانیه پراکنده کرد و جاش رو با یه درد بزرگ تو قسمت پشتی سرم پر کرد!